حقارت قلمم در نگاشتن برای تو چه افروخته هویدا می شود!
و بند بند واژه هایم در وصف تو چه عاجزانه منفک می شوند!
مولای مهربانی!
ساده و بی پیرایه گویمت ;
««« مرا دریاب »»»
حقارت قلمم در نگاشتن برای تو چه افروخته هویدا می شود!
و بند بند واژه هایم در وصف تو چه عاجزانه منفک می شوند!
مولای مهربانی!
««« مرا دریاب »»»
باید گذر کرد زاین دیار...، تا در پس این گذر، رسیدنی باشد.
رسیدنی بس سخت و بس طاقت فرسا، که تنها توشه ی سفرت درد است.
باید اهل درد شوی، و چه دردی!؟ دردی وصف ناشدنی...، که این قلم را به رعشه وامی دارد.
و تنها استقامت است، استقامت... « فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ »
و جز آن هلاکت است، هلاکت...
رسیدنی که در پس آن خیری نهفته است، خیر الواسعه.