جمعه جمعه می گـذرد
و تنـها به انـدازه ی یـک دعــا،
آن هـم از سـر عــادت!
بـه تــو نـزدیــک می شویـم...
حال اینکـه، تــو جمعه به جمعه منتظـری،
منتظـر رجعـت...!
نه رجعـت خـود از پس غیبت، بلکه رجعـت مــا از سیئات.
و ما گناه به گناه ز تو دور می شویم...
آن هـم از سـر عــادت!
« گفتم که روی خوبت از من چرا نهانست گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیانست »