
در این مجال، تصمیم گرفتم مطلبی را که در مرداد 90 تدوین نمودم، در وب نوشت خود بازنشر کنم.
در این مطلب سعی کردم به صورت عقلایی و تاریخی مسئله تشکیل حکومت عدل جهانی را بررسی نمایم، که خدمت شما بزرگواران ارائه می دهم.
خــدایــا!
شاکـرانه می پرستمت!
نه از روی تـرس، که ز بـردگان باشم!
و نه از روی طلـب، که ز بازرگـانـان باشم!
شـاکرانه می پرستمـت، تا ز آزادگـــان باشم.
امام علی علیه السلام :
ای آن کـه می بینـی مــرا!
رسیــدن یــا نرسیــدن برایـم یک معنــا دارد
و آن حاصـل تـوکــل به اوسـت...
که غیر از این خارج از عبـودیـتست و خارج از سعـادت.
« گفتم که روی خوبت از من چرا نهانست گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیانست »
با خود چه کرده ام که این گونه دلتنگت می شوم؟
که واژه واژه ها به زانو در آورم زوصف این ملالت.
معتکف نوشت :
الهی...
این بار، بی صدای بی صدا معتکف می شوم به درگاه بی کرانت.
و می دانم، بی صدای بی صدا گذر خواهی کرد زخطایم، با بخشش جاودانت.
و بر این امیدم، که دگر دور نسازد اعمالم مرا زتو...
حقارت قلمم در نگاشتن برای تو چه افروخته هویدا می شود!
و بند بند واژه هایم در وصف تو چه عاجزانه منفک می شوند!
مولای مهربانی!
««« مرا دریاب »»»
چقدر سوت و کور شده وصـف حالـم!
چه بی موج و بی تلاطـم شده این دل دریـــا!