معنا

۶۱ مطلب توسط «MORTAZA» ثبت شده است

منتظر رجعت

منتظر رجعت

جمعه جمعه
می گـذرد
و تنـها به انـدازه ی یـک دعــا،
آن هـم از سـر عــادت!
بـه تــو نـزدیــک می شویـم...

حال اینکـه، تــو جمعه به جمعه منتظـری،
منتظـر رجعـت...!
نه رجعـت خـود از پس غیبت، بلکه رجعـت مــا از سیئات.

و ما گناه به گناه ز تو دور می شویم...
آن هـم از سـر عــادت!



امام زمان عجل ا... تعالی فرجه الشریف : فاصله شیعیان از ما به اندازه گناهانشان است.


 «  گفتم که روی خوبت از من چرا نهانست             گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیانست  »

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دلتنگ و معتکف

با خود چه کرده ام که این گونه دلتنگت می شوم؟

که واژه واژه ها به زانو در آورم زوصف این ملالت.


معتکف



معتکف نوشت :

الهی...

این بار، بی صدای بی صدا معتکف می شوم به درگاه بی کرانت.

و می دانم، بی صدای بی صدا گذر خواهی کرد زخطایم، با بخشش جاودانت.

و بر این امیدم، که دگر دور نسازد اعمالم مرا زتو...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

حقارت قلمم

جمکران


حقارت قلمم در نگاشتن برای تو چه افروخته هویدا می شود!

و بند بند واژه هایم در وصف تو چه عاجزانه منفک می شوند!

مولای مهربانی!

ساده و بی پیرایه گویمت ;

«««  مرا دریاب  »»»

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

آرامش قبل طوفان

 چقدر سوت و کور شده وصـف حالـم!


چه بی موج و بی تلاطـم شده این دل دریـــا!


پی نوشت : نکند، این آرامش قبل طوفـان است؟
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

خسته


روحم و خسته ی جسم
جسمم و خسته ی روح




پی نوشت : خدا اون روز رو نیاره که روح باشیم و خسته ی جسم!، چرا که در این صورت، نه روح کارایی خودش رو داره و نه جسمی که بر اثر فعالیت زیاد دچار خستگی شده.
باید جسم باشیم و خسته ی روحی که پرتکاپو و پرتلاش هست!، در این صورت جسم همواره در حرکت هست و فرمانبر روح.

پس نوشت : همون طوری که عرض کردم، باید جسم باشیم و خسته ی روحی که متعالی هست و پرتلاش، در این صورت در واقع جسم در مقابل روح کم توان شده و تحت فرمان روح متعالی قرار می گیره و خستگی جسم هم یک مسئله طبیعی خواهد بود، اما این خستگی با اراده ای که روح از اون برخوردار هست به سکون منجرب نمیشه.
در مقابل اگر روح باشیم و خسته ی جسم، خب بلعکس هستش، روح خسته شده و ساکن، در نتیجه این سکون باعث کم تحرکی جسم هم میشه.
۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

پریشانی یاران


گفتمش:

که، پریشان ترم، زپریشانی یاران!

گفت :
همه ی عمر نالیدم زپریشانی یاران و نماندم هیچ.

گفتمش :
مانده ام زپریشانی و تنهایی.

گفت : زچه پریشانی؟
که او تسلی پریشانیست.

گفتمش :
تسلی پریشانی دل اوست و دگر هیچ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

شهادت است


ناله مزن!
رعشه مکن!
نعره مزن!
مویه مکن!
که این دگر تکلیف توست.
لبخند بزن!
ساکن مباش.
که این دگر سعادت است.
قدر بدان.
شکر بگو.
که این دگر لیاقت است.
شهامت است، شهادت است...!


طرح نوشت : زیباترین نقشی که این چشم را یارای دیدن بود!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

صبر پیشه کن!


صبر پیشه کن!
برای تمام آن چیزهایی که به دست خواهی آورد،
و برای فراموشی آن چیزهایی که از دست داده ای.

صبر

« ان الله مع الصابرین »
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ای روح!


ای روح!
غمخوار این جسم مباش، که آسودگی آن، تو را به تباهی می کشاند!


ای روح
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

خیر الواسعه


خیر الواسعه

طرح نوشت : « از خویشتن خویش گذر باید کرد »


باید گذر کرد زاین دیار...، تا در پس این گذر، رسیدنی باشد.
رسیدنی بس سخت و بس طاقت فرسا، که تنها توشه ی سفرت درد است.
باید اهل درد شوی، و چه دردی!؟ دردی وصف ناشدنی...، که این قلم را به رعشه وامی دارد.
و تنها استقامت است، استقامت... « فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ »
و جز آن هلاکت است، هلاکت...
رسیدنی که در پس آن خیری نهفته است، خیر الواسعه.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰